خلاصه یه مدتی همینطوری گذشت . من فقط با فکر میلاد زندگی میکردم بعضی
وقتها زنگ میزدم اما جواب
نمیداد ، بعضی وقتها هم اس میدادم . خیلی سخته به خدا ، هیچکس نمیتونه
درکم کنه ، هیچکس . کسی رو
که دوسش داشتم پیشم نبود و بدترین چیز تو دنیا همینه که عشقت کنارت
نباشه . اینکه این مدت چطوری بهم
گذشت بماند ، فقط خودم میدونم و خدا . میلاد هیچوقت نفهمید که داره چی به
سرم میاد و بدونه اون من چی
دارم میکشم که اگه میفهمید هیچوقت اینکارو نمیکرد . تقریبا 15 مهر 92 بود که
بهش یه اس دادم ، یه اس ام
اس خیانت بود . 5 دقیقه بعد دیدم که جواب داد ، نزدیک بود شاخ در بیارم .
اصلا باورم نمیشد . من توقع
جواب نداشتم ، اصلا فکر نمیکردم که بخواد جواب بده فقط مثله همیشه یه اس
ام اس قشنگ رسیده بود
دستم و خواستم که واسش بفرستم اما میلاد جواب داد .
نوشت : شما ؟؟؟
با اینکه منو نشناخته بود اما همین اس دادنش یه دنیا برام می ارزید . خیلی
خوشحال شدم
دلم واسه اس دادناش یه ذره شده بود . واسش
نوشتم : مهم نیست من کی ام . فقط خواستم یه اس بدم
همین .
دوباره نوشت : شما ؟
نوشتم : گفتم که مهم نیست من کی ام .
نوشت : اگه نمیگی دیگه اس نده .
نوشتم : نترس دیگه اس نمیدم ، آخه میترسم بهت بگم کی ام توام دیگه جوابمو
ندی .
نوشت : نترس ، جواب میدم .
نوشتم : تو چطور منو نمیشناسی ؟؟ ها ؟؟ مگه تو به چند نفر شماره دادی که
حالا نمیدونی من کی ام
؟؟
نوشت : تا نگی دیگه جوابتو نمیدم .
نوشتم : یعنی تو خودت اصلا نمیتونی حدس بزنی ؟ میلاد واقعا که ،
اینه جوابه این همه عشقه من ؟؟ تا اسمشو آوردم لحنش عوض شد ،
نوشت : بگو دیگه کی هستی ، منو از
کجا میشناسی ؟؟ نمیتونم حدس بزنم ، من دسته کسی شماره ندادم . پیشه
خودم گفتم شایدم میدونه منم
، فقط میخواد یه طوری وانمود کنه که انگار منو نمیشناسه .
نوشتم : لیلی ام ، حالا شناختی ؟ من آمادم واسه جواب ندادنت .
نوشت : سلام ، خوبی ؟ چه خبر ؟ حدس میزدم تو باشی .
آخ که چقدر از این جمله های کلیشه ای متنفرم . یعنی واقعا واسش مهم بود که
من خوب هستم یا نه ؟!
نوشتم : خوب ؟؟؟؟؟ آره خیلی خوبم بهتر از این نمیشه . مگه نمیبینی حال و
روزمو ؟؟ کسی که دوسش
داشتم گذاشت و رفت . با اینکه بهم قول داده بود میخواد تنها باشه و بعدش
هروقت که خواست با کسی
باشه خودش بهم اس میده . اما اس که نداد هیچ ، 2 ماه از اون حرفش نگذشته
بود که حلقه به دست بیرون
دیدمش . چرا باید حالم خوب باشه ؟ میلاد چطور تونستی یه همچین کاری بکنی
؟!! ها ؟؟ واقعا چطور تونستی
؟ تو نمیدونستی چقدر دوستت دارم ؟ نگفته بودم بدونه تو میمیرم ؟ نگفته بودم
اگه واسه من نیستی واسه
بقیه هم نباید باشی ؟ نگفته بودم اگه تورو با کسه دیگه ای ببینم خودمو میکشم
؟؟ تو نمیدونستی چقدر
دوستت دارم ؟؟ ها ؟؟ پس انصافت کجا رفته . تو وجدان نداری ؟ تو مگه به من
نمیگفتی نمیخوای با کسی
حتی دوست بشی ؟؟ چی شد 2 ماهه کارت به ازدواج کشید ؟؟ حتی انقدر
واسم ارزش قائل نشدی که بهم
خبر بدی . متاسفم واست میلاد . بد کردی باهام . کاش میتونستم ازت متنفر شم
تا نفرینت کنم که ایشالا یه
روزه خوش نبینی ، اما نمیتونم . فقط بهم بگو چرا ؟!
نوشت : ببین لیلی من اصلا حوصله بحث کردن ندارم ، نمیخوام یاد گذشته بیوفتم
، با یادآوریه گذشته سردرد
میگیرم ، آره گفته بودم ازدواج نمیکنم اما شرایط طوری شد که ازدواج کردم .
واااااااااااااااای خدایا انگار دنیا رو سرم خراب شد . توقع داشتم بگه که ازدواج نکرده
اما گفت ازدواج کرده .
نوشتم : شرایط ؟ کدوم شرایط ؟ تو تو این همه مدت هیچ حرفی از شرایط نزدی
. چه شرایطی جور شد که
ازدواج کردی ؟ چرا بهم خبر ندادی ؟ تو که میخواستی ازدواج کنی . چرا یکی
دیگه ؟ چرا من نه ؟ نمیدونستی
چقدر دوستت دارم ؟ نگفته بودم بدونه تو میمیرم ؟
نوشت : اینطوری حرف نزن لیلی خوشم نمیاد . یه شرایطی پیش اومد که ازدواج
کردم دیگه . حالا بیخیال .
خودت چطوری ؟ خوبی ؟ خوش میگذره ؟
خدایا این دیگه چطور پسری بود . من داشتم از ناراحتی میمردم اونوقت اون انقدر
خونسرد داشت از ازدواجش
صحبت میکرد . نزدیک بود قلبم وایسه .
نوشتم : واسه خودم متاسفم میلاد و متاسفم که عاشقه یه همچین پسری شدم
که عشق واسش معنی
نداره ، که حاله آدما واسش اهمیت نداره . میلاد میفهمی یا نه ؟ من به خاطر تو
به این روز افتادم . میبینی
باهام چیکار کردی ؟ با سرنوشته من بازی کردی . من دیگه هیچوقت ازدواج
نخواهم کرد . میبینی ؟ حالا من
شدم مثله گشته تو که نمیخواستی هیچوقت ازدواج کنی . میبینی چی به روزه
من آوردی . واست آرزوی
بدبختی نمیکنم اما آرزوی خوشبختی هم نمیکنم . بای .
؟ ,، ,تو ,اس ,؟؟ ,یه ,که ازدواج ,؟ تو ,کی ام ,یه اس ,نگفته بودم
درباره این سایت